Dokhtarakam
دخترکم
تمام دنیای من
وقتی این نوشته را میخوانی که
اسم مردی در شناسنامه ات به ثبت رسیده
من از همان لحظه ای دکتر گفت فرزندتان دختر است
من از همان لحظه بغض کرده بودم
از همان ثانیه بارها و بارها به خودم یاد آور شدم
این فرشته ی کوچک روزی بزرگ می شود
و من اگر سعادتمند باشم بتوانم چند سال عشقش باقی بمانم
اما رسید روزی که باید دستان مهربان ترین فرد زندگی ام را در دستان مرد دیگری قرار بدهم
دیگر نتوانستم
مگر می شود عزیزت را که بیست و چند سال نگهدارش بوده ای روبرویت باشد
که بدانی امشب سرش را جایی بر زمین می گذارد که دیگر خانه ی تو نیست
مگر می توانستم تاب بیاورم
هیچ کس نفمید هربار که زمین خوردی و با اشک برخواستی دل من چند تکیه شد
هیچ کس ندانست من چند سال تلاش کرده ام
که پشتوانه ی محکم تو باقی بمانم
این بار دیگر نمی شود
ما اشتباه کردیم به همه مان گفتند که مرد گریه نمی کند
اما این عروس امشب دخترکم است
با تمام آدم های دنیا حسابش جداست
خواستم بگویم هرچند سال از امشب بگذرد
حتی آن زمان که خودت صاحب فرزند شوی
من هنوز به شب رفتنت فکر میکنم و می بارم
تو تا ابد دخترک کوچک من باقی خواهی ماند
دوست دار همیشگی ات پدر...
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.